یک طرف خورشید عاشورا و یک سو ماهتاب

یک طرف آب حیات و یک طرف ســـاقی آب

دل شـــود حیران و واله ، بر کدامین سـو رود

ســــوی شـــاه پر ز رحمت ، یا امیر مُستطاب

مرکــز و کانون عشـــق و مُلک مغناطیس دل

گـه دلت را پــور لیلا ،  می بـرد گاهی رُبـاب

می کند هر دم تجــلّی ، همچو جـزر و مدّ بحر

گــه تجلّی خُلق زهــــرا ، گــه جلال بـوتـراب

گاه گه اصحاب عاشـــورایی آن شــاه عشــــق

یک به یک بینی که چون در آتش عشقش مُذاب

از زمینش تا به ساق عـرش ، مشحون از مَلَک

جملگی بهـــر زیــارت ،  کـــرده ایاب و ذهاب



تاريخ : یکشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۴۰۱ | 15:58 | نویسنده : فرخ نریمانی گولک |